امروز سراسر واژگان را اندوهی به مراتب بزرگتراز خود به آغوش کشید
امروز سراسر واژگان را اندوهی به مراتب بزرگتراز خود به آغوش کشید

اناللّه و انا الیه راجعون شبنم نکرد داغ لاله را علاج/ نتوان به گریه شست خط سرنوشت را امروز،سراسر واژگان را اندوهی به مراتب بزرگ تر از خود در آغوش کشید. به‌گونه ای که گویی واژگان نیز احساس یتیم شدن را باور نمودند. صبح امروز رنگ‌ دگر به خود گرفت و گویا استمرار ظلمت شب […]

اناللّه و انا الیه راجعون
شبنم نکرد داغ لاله را علاج/
نتوان به گریه شست خط سرنوشت را

امروز،سراسر واژگان را اندوهی به مراتب بزرگ تر از خود در آغوش کشید.

به‌گونه ای که گویی واژگان نیز احساس یتیم شدن را باور نمودند.
صبح امروز رنگ‌ دگر به خود گرفت و گویا استمرار ظلمت شب فراق پر رنجی بود
که مرغ سحرش،بانگ حزن و یاس سر داد و‌ تمام ایل را به یکباره‌ در بهت عظیمی فرو ‌برد.

آری حقیقیت داشت

دانای توانمند ایل راه جاودانگی را در مسیر دیگر آغاز کرد و پروازی به مراتب بلندتر از باور نبودنش را آغاز نمود و آغوش فرشتگان را هدف گرفت و‌ برفت.
وی که در تمام فصول پر بار عمر با عزتش ،آیین بهار را زندگی بخشید و راز جاودانگی را با ترویح دانایی،سرشت نیکو،طبع بلند،خوی مردم داری و صفات ساده زیستی در اوج توانمندی و مهیا بودن فرصت فخر ،بنیان نمود و چه زیبا رمز ماندگاری را با ایل در میان گذاشت و او را به نیکی پاسبانی نمود.

وی که در اوان کودکی،از نعمت پدر محروم ماند،به نیکی راه پدارنه ای را پیش گرفت و آنچنان پیشروی نمود تا سایه ی پر مهرش تمام ایل را حاکم شد،و بالحق پدر ماندگاری ماند.
او‌ که در تقابل با جفای سنگین روزگار با تبسم شیرین و دوخته بر نگاه مملو ‌از عشقش به همنوعان و به لطف تکیه زدن بر قلم و گام برداشتن در مسیر ماندگاری و چنگ انداختن بر نور علم راه فائق آمدن بر رنج ها و مصیبت های بزرگ و نبودن های بسیار را با تامل در اصالت سترگ خویش ،و داشته های وافرش با احیای پایگاه اجتماعی بس قوی که شایسته ی آن نیز بود،به زییایی هرچه تمام تر نشان داد.
وی که همواره مامنی امن برای ایل و تبار بود و راوی حقایق تلخ و شیرین به قهقرا رفته ایل بود و در تمام احوال، یار مردم و غمخوار قوم بود،
گویی کالبد پر نقشش از نفس ها تهی گشت و روح از تن جدا،راه آسمان برگزید.
ولی آنقدر در جان بخشی به حقایق ذبح شده و واژگان محبوس،همییت هزینه نمود و استعمال نیکو بکار بست و صفات ارزنده در کردار و گفتار و پندار های زیبایش در هم اویخت که یقینا فراموش شدنش کار امروز و فرداهای نزدیک نیست.و کوچ‌ امروز،نقطه ی پایان نخواهد بود،چرا که رد پاهای محکمی از خود بر قلب هایمان به یادگار گذاشت.

وی که در اوان جوانی در بستر سیاست،فرهنگ و علم و ادب،فرصت های بسیاری را بر خود و ایل هموار نمود و از پیشقراولان ایل در نهضت بیداری و آگاهی بود
انچنان زیست که گویی مهر را پدری نموده است و یقینا هرکس که با وی فرصت معاشرتی داشته،میداند که فهم اصالت و درک درایتش در قاموس واژگان نحیف گنجانده نخواهد شد.

و اما چه باید کرد که قلم ارادت خود بی اراده رانده میشود تا که‌ شاید دل ناآرامش از پی این فراق جانسوز کمی از پشته ی پر دردش بکاهد.
و اما آنچه ‌‌قدر متیقن است این است که مرحوم”حاج عطا طاهری بویراحمدی” بزرگ بود،بزرگ زیست و بزرگی را به حق آموزگار نیکی بود.
پس،در دفتر زمانه نامش به نیکی ثبت خواهد شد.

هر چه رفت از عمر،یاد آن به نیکی می کنند/
چهره ی امروز در آیینه ی فردا خوش است

روحش شاد و یادش جاودانه باد.

ایمان پرویزی
فعال فرهنگی
شهرستان چرام